نوشته شده توسط : محمدرضا ت

 

اونی که می خواد بره بذار بره
یه کاسه آب هم بریز پشت سرش
اما اگه برگشت اینو یادت نره
کسی که رفت باز هم میره


:: برچسب‌ها: بذار بره , رفتن , رفتن , رفتن , رفتن , رفتن , رفتن , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1020
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 / 12 / 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

باز باران بی ترانه

با تمام بی کسی های شبانه

میخورد بر مرد تنها



:: برچسب‌ها: باز باران , باز باران , باز باران , باترانه , باترانه , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 961
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : چهار شنبه 30 / 3 / 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت


صدای ناز می آید

صدای کودک پرواز می آید
صدای کوچه های رد پای عشق پیدا شد
معلم در کلاس درس حاضر شد
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد



:: برچسب‌ها: روزپدر , بابا , بابا , بابا , پدر , پدر , پدر , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 1020
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : یک شنبه 27 / 3 / 1385 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

خشخار چی لیویل بلند زنم جار --------ز دیریت هی ایزنم  سر مینه دیوار

تا که یادت ایکونم انوم گریوه ---------تو بگو چه بکونم با دل لیوه

            -----------------------------------

لره با  باباش دعواش  میشه باباه میگه:

ار سی  دل یارانت   نبی  همی الان  اکوشتمت

            -----------------------------------

گیوهات ابریشمی چوغات کیارسی-------بت گوتم پیتزا مخور آموخته  ماسی

             -------------------------------

ح     دوس داشتن  و  گال گال نه-----بیدونگ دووست دارم  

              ------------------------------------

پیرزنه یه لپ لپ میخره میگه:

یا مومد حسه   یه ریشسودی مینس  بو

          ------------------------------

خاطرت خیلی اخوم سیت بیقرارم-------وقتی که پیام ایدی بال ایدرارم

         ---------------------------------

پلیس لره  رو با دوست  دخترش تو ماشین میگیره

پلیسه میگه :خواهر پیاده شو

لره میگه :خواهرته؟جلوسه بگر  وضعس خیلی خراب

                      ---------------------------------------

تا پیامی سیت  ندم نیدی جوابم--------بی وفا یادم بکو  که سیت هلاکم

             ------------------------------------

جور گوشت سر ذغال  مو سیت کبابم--------ار تو هم جور  مونی بده جوابم

                ---------------------------------

چنی سخته  خیالش د سرت  با------------ره دیرو درازی  د    ورت  با

چنی خوه که  چی لیوه بگردی-----------تو ورگردی او  پشت  سرت  با

                --------------------------------

کاشکه  تش بیره خطت  وا گوشیت-----تش نیا گوشه دلم  پیامکه  دوشیت

         ---------------------------------

دلم ایگو سیس بفرس پیام کوتاه----------بنویس تا تو نیای دل نیگره جا

نوشتم وا خین دل سی تو پیامی---------چه بخی وچه نخی نور تیامی

                            --------------------------------

یه پیای داس دابه همساس،همساس داس بس نداس به کرس گو: ارس سی داس ای داس خو داس ای نداس،  داس یاری ور تیاس.

                         ---------------------------------------



:: برچسب‌ها: اس ام اس , اس ام اس , خیلی ساده , خندهدار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1210
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 / 3 / 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

بیاییم  این گونه باشیم

 

 

 

مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند,
مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند,
ولي آنان را ببخش .

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند,
ولي مهربان باش .

اگر موفق باشي دوستان دروغين ودشمنان حقيقي خواهي يافت,
ولي موفق باش.

اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند,
ولي شريف و درستکار باش .

آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند,
ولي سازنده باش .

اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند,
ولي شادمان باش .

نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند.
ولي نيکوکار باش .

بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد.

ودر نهايت مي بيني هر آنچه هست همواره ميان "تو و خداوند" است
نه ميان تو و مردم

 



:: موضوعات مرتبط: زندگی , ,
:: برچسب‌ها: مهربانی , مهربان بودن , خود باوری , خود وخدای خود , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 551
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 / 3 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

با سلام

 

 

طرح یک نقشه  برای زمینی در ابعاد 7*10خیلی ساده   برای   افراد  مجرد یا   خیلی مسن

 

 

دانلود



:: موضوعات مرتبط: دانلود , ,
:: برچسب‌ها: اتوکد2010 , نقشه ساختمانی , دانلود نقشه , دانلود اتوکد , خیلی ساده , ,
:: بازدید از این مطلب : 4581
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 / 3 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد! افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها بر بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُرکنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت! افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی فهمم! خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!

 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: بهشت , داستان بهشت , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : سه شنبه 1 / 3 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

خیلی سخته تو اوج ناراحتی بتونی لبخند بزنی    .خیلی سخته از کسی که خیلی

 

 دوست داره  وبهت نیاز داره بخوای فراموشت کنه     . خیلی سخته راهیو که

 

قدم قدم با اون طی کردی حالا تنها بخوای بری       .خیلی سخته خاطراتشو با

 

اشکات کمرنگ کنی        .خیلی سخته چیزایی که اون باور کرده رو بخوای

 

 براش تغییر بدی          .خیلی سخته اون تو رو دعوت به دنیای جدیدی کنه و

 

 تو خسته تر از اونی باشی که بخوای ادامه بدی        .خیلی سخته وجودت پراز

 

  تمنای دیدار باشه ولی حتی جواب تلفن هاشم نتونی بدی   .خیلی سخته با تمام و

 

سخته با تمام وجودت بخوای اونو فریاد بزنی ولی نشون بدی که خیلی سردی

 

 خیلی سخته وجودت پر از نیاز باشه ولی بگی خدا..........................حافظ

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی سخته , خیلی ساده , خیلی سخته ,
:: بازدید از این مطلب : 445
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : سه شنبه 1 / 3 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

ماجرای نیاز یک انسان

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر

چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدنبرق خوشحالی توی چشماش دوید ..

دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد

برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر

من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بي هيچ توقعي


اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموندمیوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتشدوباره گرمش شده بود …



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: نیاز مند , فقیر , پیر زن , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 18 / 2 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت



:: موضوعات مرتبط: سخن , ,
:: برچسب‌ها: سخن بزرگان , سخن مهم , سخنان تصویری , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 555
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 / 2 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

راز یک جعبه کفش

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز...

پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟

پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.


--

آن روز كه همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش






--

www.isusa.mihanblog.com



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان راز یک جعبه کفش , راز , جعبه , جعبه کفش , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : جمعه 7 / 2 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

تنها راه برای داشتن یک دوست این است که خودت یک «دوست» باشی.

 

سلام  به  شما  عزیزان  دوست داشتنی

بسیار  بسیار  ممنون که  به  وبلاگ خیلی ساده  اومدی 

 

بیشتر مطالب یک  سایت  یا  وبلاگ  در صفحه اول  نیستند بلکه  باید از  منو سمت  چپ  و  راست  یا آرشیو مطالب دیدن کنی وبا کلیک کردن روی  موضوع،  مطلب مورد نظر را پیدا کنی تا بتونی ازاون پست  استفاده کنی       تازه  اگه   یه  وبلاگ یا  سایت  در مورد  استفاده از مطالب از شما  خواست  عضو   شوی   نیاز به نگرانی نیست  حتما  عضو  شو تا از تمام امکانات آن  بهره مند شوی

این توضیح رو برای شما ننوشتم  ،بزنم به تخته  شما  حرفه ای هستی        

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوست , دوست داشتن , توضیح , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : چهار شنبه 5 / 2 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود . موش لب هایش را لیسید و با خود گفت :« کاش یک غذای حسابی باشد
اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود . موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می رسید ، می گفت :« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . » مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد




میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود .» موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت .



اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد ودوباره مشغول چرید ن شد. سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود؟ در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید . زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود ، ببیند . او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .» مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید. اما هرچه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد . روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند . حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!

نتیجه ی اخلاقی : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد ، کمی بیشتر فکر کن. شاید خیلی هم بی ربط نباشد



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: تله موش , تله موش , گاو , مرغ , میش , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 247
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 24 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

 

در اينجا برايتان شرح ميدهم كه چگونه با استفاده از برنامه جت آوديو (JetAudio) كه يكي از پركاربردترين برنامه ها بعد از برنامه ي ويندوز مديا پلير براي پخش فايلهاي صوتي و تصويري است ميتوان حجم فايلهاي صوتي با فرمت mp3   و  vma را براي استفاده در وب كاهش داد كه خصوصا در ايران كم بودن حجم اين فايلها از اهميت زيادي برخوردار است زيرا اكثر قريب به اتفاق كاربران ايراني از جمله بسياري از من و شماها كه از سيستم ارتباط دايل آپ مودم براي ارتباط با اينترنت استفاده ميكنيم كه سرعت آن براي فايلهاي با حجم بالا اصلا مطلوب نيست ما در اينجا از نسخه ي 7 اين نرم افزار استفاده ميكنيم كه با نسخه هاي قبلي تفاوت هايي دارد بنابر اين اگر شما اين نسخه را نداريد از تفاوت عكسها با نرم افزار خود تعجب نكنيد و توجه داشته باشيد كه روش كار در نسخه هاي قبلي نيز تقريبا به همين صورت ميباشد و در نسخه هاي بعدي هم مصلما تغيير زيادي نخواهد كرد. ابتدا نرافزار را اجرا كنيد و اگر پوسته ي نرافزار مانند تصوير زير نيست آنرا به شكل زير-درصورت تمايل با زدن همزمان دكمه هاي   alt +s   - تغير دهيد(اگر اين برنامه را نداريد آنرا از بسته هاي نرم افزاري موجود در بازار تهيه كنيد يا آخرین ورژن آنرا از وبلاگ دیگر من در نشانی http://jetaudio.blogfa.com دانلود کنید )

 

 

مطابق شكل بالا در نرم افزار ابتدا گزينه ي  convertو سپس گزينه ي  convert audio را بزنيد تا پنجره اي مشابه شكل زير پديدار گردد

در پنجره ي بالا با زدن دكمه ي Add Files از مسير مورد نظر فايل صوتي كه ميخواهيد حجم آنرا كاهش دهيد انتخاب كنيد و آنر به برنامه ورد كنيد كه ما در اينجا يك فايل را وارد كرده ايم ولي ميتوان به طور همزمان هم چندين فايل را وارد اين نرم افزار كرد بعد در قسمت  Target  اين پنجره ي بالا در بخش  Output format  گزينه ي  Mp3 -MPEG Layer-3  يا  WMA - Windows MediaAudio  كه تصوير آنرا در پايين هم بطور دقيق تر ميبينيد انتخاب كنيد

 

 

 

در پنجره ي بالا با زدن دكمه ي Add Files از مسير مورد نظر فايل صوتي كه ميخواهيد حجم آنرا كاهش دهيد انتخاب كنيد و آنر به برنامه ورد كنيد كه ما در اينجا يك فايل را وارد كرده ايم ولي ميتوان به طور همزمان هم چندين فايل را وارد اين نرم افزار كرد بعد در قسمت  Target  اين پنجره ي بالا در بخش  Output format  گزينه ي  Mp3 -MPEG Layer-3  يا  WMA - Windows MediaAudio  كه تصوير آنرا در پايين هم بطور دقيق تر ميبينيد انتخاب كنيد

 

 

خب بعد از انتخاب يكي از گزينه هايي كه براي شما مشخص كردم اكنون گزينه ي  Config  كه در كنار همين منوي كشويي قرار دارد را كليك كنيد تا پنجره اي همانند تصوير زير برايتان باز شود

در اين پنجره همانند شكل بالا از قسمت  Bitrate و Constatant Bitre (CBR) گزينه ي    24 Kbps    را انتخاب كنيد اين ميزان سرعت بسيار براي انتقال از طريق مودم هاي دايل آپ بسيار مناسب ميباشد البته با كمتر يا بيشتر كردن اين مقدار حجم و كيفيت فايل نيز كم و زياد ميشد پس حتما به اين نكته توجه داشته باشيد كه شما بايد كيفيت را فداي حجم كنيد البته معمولا افت كيفيت ناچيز است و ارزش اينگونه آهنگها بهينه سازي شوند زياد است حال از پنجره ي بالا دكمه ي تاييد را بزنيد تا به پنجره ي تبديل صدا مجددا باز گرديد در اين پنجره در قسمتي كه در شكل زير با دايره ي آبي مشخص كرده ام مسيري فايل كاهش حجم يافته را مشخص كنيد  براي اينكار بايد گزينه ي   create new files in the following folder   را قبلا انتخاب كرده باشيد و همانطور كه ميبينيد من در اينجا درايو   را براي اينكار انتخاب كرده ام

بعد از همه ي اين مراحل شما ميتوانيد با زدن گزينه ي  start عمل  تبديل را شروع كنيد بعد از تبديل ميتوانيد خودتان همه چيز را با هم مقايسه كنيد

http://blogers.ir/weblog/behinesazi/reduse-audio-size

من کار مهمی نکردم از این مطلب استفاده کردم گفتم شاید بکار شما هم بیاد

موفق وپایدار باشید     خیلی ساده



:: موضوعات مرتبط: کامپیوتر , ,
:: برچسب‌ها: اهنگ , کم حجمکردن اهنگ , حجم اهنگ , کم حجم , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 259
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : جمعه 24 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

بازيگر تازه کار و جوانی نزد چارلی چاپلين رفت و از او خواست که راهنمایی اش کند ۰ چارلی در جواب گفت: به تو نصيحتی ميکنم که در طول عمرت برای تو از هر نصيحتی بهتر است و آن اينکه از دشمن خودت يکبار بترس و از دوست خود هزار بار ۰

چارلی وقتی تعجب جوان را ديد ، افزود : اگر روزی رفاقت تو با دوستت به هر علتی بهم خورد، بطور مسلم بهترين کسی که ميتواند به تو ضربه بزند، همان دوست توست، چرا که به ضعف های تو آگاه است۰

پس مواظب باش که هر رازی را برای دوستت فاش نکنی و از دوستت بترس، زيرا به شيوه زيان رساندن به تو آگاه است

 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: چارلی چاپلین , چارلی چاپلین , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : جمعه 24 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

گه  آسمون بیفته اگه زمین باز بشه اگه خورشیدسیاه شه اگه ماه دونیم شه .................خاک توسرت قیامت شده بازنشستی داری اس ام اس میخونی؟!

 

هرگزنمیدم برلبی لبخند زیبای تو راهرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را

                                                .

                                                .

                                                .

هیجان زده نشو پشت خاور نوشته بود.از خود راضی

 

اگه دیدی سوسکی چپه افتاده است فکرنکن لنگ کفش خورده مطمعن باش داره به هیکل و ریخت تو می خنده.تشویق

 



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس , ,
:: برچسب‌ها: اس ام اس , اس ام اس , خیلی ساده , خندهدار , ,
:: بازدید از این مطلب : 318
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : جمعه 24 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت



:: موضوعات مرتبط: پراکنده , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : شنبه 23 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .

هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .

ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید :

- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟

مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !

گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم . چون ایمانمان کم است .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی ساده , داستان , ماهی گیر , حکایت ,
:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : شنبه 23 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر ِ زيباروي کشاورزي بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگيره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر رو يک به يک آزاد ميکنم، اگر تونستي دم هر کدوم از اين سه گاو رو بگيري، ميتوني با دخترم ازدواج کني.
مرد جوان در مرتع، به انتظار اولين گاو ايستاد. در طويله باز شد و بزرگترين و خشمگينترين گاوي که تو عمرش ديده بود به بيرون دويد. فکر کرد يکي از گاوهاي بعدي، گزينه ي بهتري خواهد بود، پس به کناري دويد و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتي خارج بشه. دوباره در طويله باز شد. باورنکردني بود! در تمام عمرش چيزي به اين بزرگي و درندگي نديده بود. با سُم به زمين ميکوبيد، خرخر ميکرد و وقتي او رو ديد، آب دهانش جاري شد. گاو بعدي هر چيزي هم که باشه، بايد از اين بهتر باشه. به سمتِ حصارها دويد و گذاشت گاو از مرتع عبور کنه و از در پشتي خارج بشه.
براي بار سوم در طويله بار شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. اين ضعيف ترين، کوچک ترين و لاغرترين گاوي بود که تو عمرش ديده بود. اين گاو، براي مرد جوان بود! در حالي که گاو نزديک ميشد، در جاي مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روي گاو پريد. دستش رو دراز کرد... اما گاو دم نداشت!..
زندگي پر از فرصت هاي دست يافتنيه. بهره گيري از بعضي هاش ساده ست، بعضي هاش مشکل. اما زماني که بهشون اجازه ميديم رد بشن و بگذرن (معمولاً در اميد فرصت هاي بهتر در آينده)، اين موقعيت ها شايد ديگه موجود نباشن. براي همين، هميشه اولين
شانس......



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: شانس , شانسی , گاو , پیرمرد , داستان شانس , داستان شانسی , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 19 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت




به سوالات زير با صداقت و دقت تمام پاسخ دهيد و شماره هاي پاسخ هايتان را يادداشت نماييد .
الف ) به نظر شما بهترين شيوه براي اينکه اطمينان يابيد که طرف مقابلتان کاملا برازنده و مناسب حال شماست ، چيست ؟
۱ اينکه خواسته ها و سلايقتان در زندگي عينا مثل هم هستند .
۲ اينکه شما در اين ارتباط ، هميشه شاد و راضي هستيد و هيچ اختلاف نظر و مشکلي بين تان وجود ندارد .
۳ اينکه به اتفاق هم با مشکلات مواجه مي شويد و مبارزه مي کنيد و روز به روز بيشتر به يکديگر نزديک مي گرديد .
۴ اينکه والدين و خانواده تان او را تاييد مي کنند .


ب ) به نظر شما زوج ها از چه طريق قادرند به بهترين نحو مشکلات و مسائل مهم زندگي مشترکشان را حل و برطرف نمايند ؟
(1)
اينکه ابتدا مشخص کنند که چه کسي در اشتباه است و حق با کدام يک است ؟
(2)
حتي در صورت ناراحتي و نارضايتي شديد ، بايستي مدام و همواره در مورد آن ها با يکديگر
صحبت و تبادل نظر کنند .
(3)
آن ها را به حال خود رها کنند و منتظر بمانند تا اوضاع خود به خود بهبود يابد .
(4)
تمام حواس و توجه خود را روي آن ها متمرکز نمايند و گوش دل و جان به حرف ها و پيشنهادهاي يکديگر بدهند .


ج ) واژه ي ماه عسل ، دوره و مرحله اي از زندگي مشترک زوج ها محسوب مي شود که :
(1)
باعث مي شود اطمينان پيدا کنيم که همسرمان کاملا برازنده و مناسب حال ماست .
(2)
فرصتي در اختيارمان قرار مي دهد تا دريابيم که آينده ي زندگي مشترکمان به چه شکلي پيش خواهد
رفت .
(3)
تا حدي مسخره و بچه گانه است و نمي توانيم طي آن ، دوره ي زندگي طبيعي خودمان را ادامه
دهيم.
(4)
اگر واقعا همسرمان نيمه ي گمشده و برازنده ي ما باشد ، اين دوره مي تواند تا ابد به همان شکل
ادامه داشته باشد .


د ) در زندگي مشترک زوج ها ، ممکن است تفاوت ها ، اختلاف نظرها و مشکلاتي قد علم کنند . اين ها :
(1)
نمايانگر و علامتي دال بر اين حقيقت هستند که لازم است تغيير و تحولاتي در همسرتان به وجود
آوريد .
(2)
دلايل و عللي هستند که باعث مي شوند گذشت و سازش خود را به يکديگر نشان دهيد و در جهت
بهبود ارتباطتان بيشتر بکوشيد .
(3)
به منزله ي علايم هشداردهنده اي هستند که ثابت مي کنند همسرتان مناسب حال و برازنده ي شمانيست و به دردتان نمي خورد .
(4)
به منزله ي علايم و نشانه هايي هستند که به ما مي گويند زمان آن فرا رسيده که چيزهاي جديدي يادبگيريم و به مرحله ي رشد و شکوفايي دست پيدا کنيم .


ه ) زوج هايي که هميشه رضايت خاطر ، خرسندي ، خشنودي و شادماني شان را با يکديگر تقسيم مي کنند با زوج هايي که دائما ابراز نارضايتي و ناراحتي مي کنند و دلشان با يکديگر نيست ، متفاوت هستند . به نظر شما تفاوت اصلي آن ها در چيست ؟
(1)
زوج هاي گروه اول هرگز عصباني نمي شوند ، جر و بحث به راه نمي اندازند ، دعوا و مرافعه
نمي کنند و همواره خونسردي و آرامش خود را حفظ مي کنند و خويشتن دار هستند .
(2)
زوج هاي گروه اول به خراب شدن اوضاع دامن نمي زنند و در واقع در زندگي شان موش نمي
دوانند .
(3)
زوج هاي گروه اول مسائل و مشکلات ، تفاوت ها و اختلاف نظرهاي کمتري دارند . در نتيجه
بيشتر فرصت پيدا مي کنند که به يکديگر برسند و از زندگي شان لذت واقعي را ببرند .
(
۴) زوج هاي گروه اول براي حل و رفع مسائل و مشکلات موجود در زندگي مشترکشان ، از ابزار ،
تجهيزات ، شگردها ، راهکارها و تدابير زيرکانه تر و بهتري برخوردارند .
___________________________


امتيازهاي به دست آمده را باهم جمع کنيد .

اگر امتيازتان بين 9 تا 12 است :
شما فردي سرسخت و خود راي هستيد و بر اعتقادات و باورهاي ريشه دار و عميق تان به شدت اصرار مي ورزيد و مايليد آن ها را در زندگي مشترکتان اعمال نماييد . اين به شرطي خوب است که ابتدا بتوانيد به تتفاهمي با همسرتان در اين زمينه دست يابيد و بعد از گذشت چند سال از زندگي مشترکتان و شناخت هر چه بيشتر از يکديگر با همفکري همسرتان ، آن ها را با در نظر گرفتن وضعيت ارتباطتان به کار گيريد . متاسفانه در هنگام مواجهه با مشکلات و موانع به سرعت دست و پايتان را گم مي کنيد و قادر نيستيد بدون گرفتن کمک فکري از اطرافيانتان به رفع و حل آن ها بپردازيد . بهتر است در اين طور مواقع به بررسي پيرامون مشکل پيش آمده بپردازيد و با گرفتن کمک فکري و معنوي از همسرتان بدون دخالت دادن اطرافيان ، مشکلات را حل نماييد .

اگر امتيازتان بين 13 تا 16 است :
شما از روحيه اي فداکار و ايثارگر برخورداريد ولي مايليد همسرتان نيز به موقع شما را درک کند و از خود گذشتگي نشان دهد . ممکن است در هنگام مواجهه با مشکلات ، ابتدا کمي خودتان را ببازيد و دچار حالت سردرگمي و بلاتکليفي شويد ، ولي خيلي زود به خودتان مي آييد و اوضاع را به بهترين نحو سر و سامان مي دهيد . متاسفانه در هنگام پذيرفتن اشتباهات و خطاهايتان کمي سرسخت و لجوجانه عمل مي کنيد ، ولي با کمي تامل و سبک و سنگين کردن جوانب امر قادريد به راهکارهايي مناسب دست يابيد و بر موانع و مشکلات فايق آييد .

اگر امتيازتان بين 17 تا 20 است :
به شما تبريک مي گوئيم! شما به خوبي از نقاط ضعف و قوت شخصيت خودتان آگاهيد و معنا و مفهوم واقعي زندگي مشترک و همسرداري را به خوبي درک کرده ايد . شما مي دانيد که هر ارتباط مشترکي از فراز و نشيب هاي خاصي برخوردار است و قادريد خودتان را با آن ها هماهنگ و سازگار سازيد و مشکلات و موانع را از سر راه برداريد . در هنگام مواجهه با يک اختلاف نظر يا اختلاف سليقه با همسرتان ، ابتدا خود را به جاي او مي گذاريد و از دريچه ي ديد او به مسائل مي نگريد ، اشتباهات خود را به راحتي مي پذيريد و در صورت لزوم حاضريد مصالحه و گذشت کنيد . ولي با تمام اين احوال به ياد داشته باشيد که همواره بايد ياد بگيريد و آموزش ببينيد و با خود عهد ببنديد که هر روزتان بايد بهتر از ديروز باشد .
سکون ، مرگ زندگي عاشقانه را به همراه خواهد داشت .

اگر امتيازتان بين 5 تا 8 است :
ابتدا بايد به اين سوال پاسخ دهيد که آيا معنا و مفهوم واقعي زندگي مشترک و ارتباطي دوجانبه را به درستي درک کرده ايد؟ اگر پاسخ تان به اين سوال منفي است ( که حتما همين طور است ، چون امتيازات شما نمايانگر آن است ) قبل از تصميم گيري براي ازدواج ، بايستي به زندگي مشترک آرام و پر از تفاهم زوج هاي اطرافتان دقيق شويد و راهکارهاي مدبرانه ي آن ها را فرا بگيريد . متاسفانه از قدرت تصميم گيري بالايي برخوردار نيستيد و حرف هاي ديگران به سرعت و به سهولت بر روي شما اثر مي کنند بدون اينکه پيرامون آن ها بينديشيد و بعد از کمي تعديل در آن ها اقدام کنيد . زندگي مشترک به سان خياباني دوطرفه است که بايد حق و حقوق طرفين در آن به طور يکسان و مساوي رعايت شود وگرنه مشکلات و موانعي بر سر راهتان قد علم مي کنند که حل و رفع آن ها غيرممکن است .

__________________

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: برچسب‌ها: هوش , روانشناسی , آزمایش , جنگل , قدمزدن , تست ایکیو , تست روانشناسی , هوش , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : یک شنبه 19 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

طنز

آقايان پاسخ مي‌دهند: برخي خانم‌ها مثل چي هستند؟

خانم‌ها مثل راديو هستند، هر چي مي‌خواهند مي‌گويند ولي هر چه بگويي نمي‌شنوند.

خانم‌ها مثل شبكه اينترنت هستند، از هر موضوعي يك فايل اطلاعاتي دارند.

خانم‌هامثل چسب دوقلو هستند،اگر دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد, ديگر بايد سيم را بريد.

خانم‌ها مثل موتور گازي هستند، پر سر و صدا, كم سرعت , كم طاقت.

خانم‌ها مثل رعد و برق هستند، اول برق چشمهاشون مي‌رسه، بعد رعد صداشون.

خانم‌ها مثل ليمو شيرين هستند،اول شيرين و بعد تلخ مي‌شوند.

خانم‌ها مثل موبايل هستند، هر وقت كاري مهم پيش مي‌آيد در دسترس نيستند.

خانم‌ها مثل گچ هستند، اگر چند دقيقه مدارا كنيد آنچنان سخت مي‌شوند كه هيچ شكلي نمي‌گيرند.

خانم‌ها مثل كنتور برق هستند، هر از چند سالي يكبار سن آنها صفر مي‌شود.

خانم مثل فلزياب هستند، هرگاه از نزديكي طلافروشي رد مي‌شوند عكس‌العمل نشان مي‌دهند.

خانم‌ها خيلي زرنگ هستند، آنقدر جنگيدند تا جايزه صلح را گرفتند .

 

خانم‌ها پاسخ می دهند: مرد ها مثل چي هستند؟

مردها مثل « مخلوط كن » هستند: در هر خانه يكي از آنها هست ولي نمي‌دانيد به چه درد مي‌خورد.

مردها مثل « آگهي بازرگاني » هستند: حتي يك كلمه از چيزهائي را كه مي‌گويند نمي‌توان باور كرد.

مردها مثل « كامپيوتر » هستند: كاربري شان سخت است و هرگز حافظه‌اي قوي ندارند.

مردها مثل « سيمان » هستند: وقتي جايي پهنشان مي‌كني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني.

مردها مثل « طالع بيني مجلات » هستند: هميشه به شما مي‌گويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي‌گويند.

مردها مثل « جاي پارك » هستند: خوب هايشان قبلا" اشغال شده و آنهايي كه باقي مانده اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم.

مردها مثل « پاپ كورن » (ذرت بو داده) هستند: بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي‌گيرند.

مردها مثل « باران بهاري » هستند: هيچوقت نمي‌دانيد كي مي‌آيند، چقدر ادامه دارد و كي قطع مي‌شود.

مردها مثل « پيكان دست دوم » هستند: ارزان هستند و غير قابل اطمينان.

مردها مثل « موز » هستند: هرچه پيرتر مي‌شوند وارفته تر مي‌شوند.

مردها مثل « نوزاد » هستند: در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند، اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي‌شويد.



:: موضوعات مرتبط: طنز وسرگرمی , ,
:: برچسب‌ها: ضد اقا , ضد , اقا , ضد خانم , ضدخانم , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : یک شنبه 19 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

1. دارای ویتامینهایی است که روزانه به آن نیاز داریم. مانند ویتامینهای ب یک ، دو، سه، پنج، شش، اسید فولیک، ویتامین سی، کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر و پتاسیم و روی.

2. اگر بعد از ظهر خسته هستی بجای اینکه نوشیدنیهای کافیئن دار بنوشی یک خیار بخور.آنها دارای ویتامینهای بی و هیدروکربور هستند که شما را سرحال آورده و چند ساعت نگه می دارد.

3. اگر آئینه حمام بخار میکند آنرا به آئینه بمالید تا از بخار کردن جلو گیری کند.

4. اگر حشرات و حیوانات باغچه شما را نابود میکنند یک بشقاب آلومینیومی خیار لایه لایه برش خورده را بگذارید تا همه آنها را فرار دهد.

 مواد خیار با آلومینیوم ترکیب شده و بویی را ایجاد میکند که همه حشرات و... را فراری میدهد. ولی انسان آنرا حس نمیکند.

5. اگر روی پوست خود ناهمواری دارید و میخواهید که از شر آن قبل از رفتن به استخر خلاص شوید خیار برش خورده را به آن محل ها روی پوست خود بمالید. مواد فتوشیمیایی خیار باعث میشود که کلوژنهای پوست جمع شود و چاله چوله ها از بین بروند. روی چروکها نیز بسیار موثر است.

 6. اگر میخواهید بر گرسنگی عصر فائق آئید خیار بخورید.

7. یک ملاقات مهم دارید ولی فرصت واکس زدن ندارید خیار را بمالید روی کفش آنرا براق نموده در مقابل نفوذ آب نیز مقاوم میشود.

8. اگر روغن ندارید، و لولاها سرو صدا میکنند آنرا به آن بمالید روان شوند.

9. اگر دچار استرس هستید، یک خیار را خرد کرده و در آب جوش بگذارید، مواد شیمیایی آن باعث آرامش شما میشود.  

10. بعد از غذا آدامس ندارید و میخواهید به یک ملاقات تجاری بروید، یک برش از خیار را برای سی ثانیه به سقف دهان بفشرید، بوی بد دهان با کشته شدن باکتریهای بد بو از بین میرود.  

11. اگر یک روش سبز برای تمیز کردن وسایل استیل میخواهید، با خیار آنها را تمیز کنید.

12. اگر در حال نوشتن اشتباه کردید از آن میتوانید بعنوان پا ک کن(از قسمت بیرونی آن) استفاده کنید.  



:: موضوعات مرتبط: مخلوط , ,
:: برچسب‌ها: خواص , خیار , خیار , خواص , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

هر وقت می خواهی چیزی را نمایش بدهی تعداد خطاها و مشکلات ، متناسب است با تعداد ناظران .

با آنها که از تو عقب ترند صبور باش ، چرا که موجب می شوند تو بهتر به نظر برسی .

خوشا کسانی که به قدردانی چشم ندوخته اند ، چرا که هیچ گاه ناامید نخواهند شد .

بچه ها به ندرت در نقل قول از شما خطا می کنند ، در واقع آنها آنچه را که نباید می گفته اید کلمه به کلمه تکرار می کنند .

گفت و گو موجب غنای فهم است ، ولی انزوا مکتب نبوغ .

بزدل کسی است که در موقع خطر با پاهایش فکر می کند ( فرار می کند  . (

همه از ضعف حافظه خود گلایه دارند ، ولی کسی از ضعف قضاوت خود شکایت نمی کند .

تجربه چیزی است که به دست نمی آید ، مگر درست بعد از زمانی که به آن محتاجی .

به عبادتگاه رفتن ، آدم را مذهبی نمی کند ، به مدرسه رفتن هم فرد را معلم نمی کند ، همچنان که رفتن با گاراژ آدم را اتومبیل نمی کند .

شجاعت داشته باش که آنچه را که نمی توانی عوض کنی بپذیری و آنچه را که نمی توانی بپذیری عوض کنی .

اگر مردم به خودشان گوش می دادند ، کمتر حرف می زدند .

اگر ما از اشتباهاتمان می آموزیم ، یعنی من دارم یک آموزش درست و حسابی می بینم .
 



:: موضوعات مرتبط: سخن , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

عاشق خجالتی

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود
و اون منو «داداشی» صدا می کرد. به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم
و آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمیکرد.
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.
بهم گفت :«متشکرم» و گونه من رو بوسید.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط «داداشی» باشم.
من عاشقشم. اما… من خیلی خجالتی هستم … علتش رو نمیدونم.
تلفن زنگ زد خودش بود گریه می کرد دوست پسرش قلبش رو شکسته بود.
از من خواست که برم پیشش نمیخواست تنها باشه من هم اینکار رو کردم.
وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود
آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.
بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه،
به من نگاه کرد و گفت : «متشکرم» و گونه من رو بوسید.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط «داداشی» باشم
من عاشقشم اما… من خیلی خجالتی هستم… علتش رو نمیدونم.
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد
گفت : «قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد»

من با کسی قرار نداشتم ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم
که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم،
درست مثل یه «خواهر و برادر» ما هم با هم به جشن رفتیم.
جشن به پایان رسید من پشت سر اون، کنار در خروجی، ایستاده بودم،
تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم،
به من گفت :«متشکرم، شب خیلی خوبی داشتیم»، و گونه منو بوسید.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط «داداشی» باشم.
من عاشقشم. اما… من خیلی خجالتی هستم… علتش رو نمیدونم.
یه روز گذشت، سپس یک هفته، یک سال
قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ‌التحصیلی فرا رسید،
من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون به من توجهی نمی‌کرد و من اینو میدونستم،
قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی،
با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و
آروم گفت: «تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم» و گونه منو بوسید .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط «داداشی» باشم.
من عاشقشم. اما… من خیلی خجالتی هستم… علتش رو نمیدونم.
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش، توی کلیسا، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه،
من دیدم که «بله» رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم،
اما قبل از اینکه از کلیسا بره رو به من کرد و گفت: «تو اومدی؟ متشکرم» میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط «داداشی» باشم.
من عاشقشم. اما… من خیلی خجالتی هستم… علتش رو نمیدونم.
سالهای خیلی زیادی گذشت.
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده،
فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،
دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
«
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه.
اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم.
من میخواستم بهش بگم، میخواستم که بدونه که نمی‌خوام فقط برای من یه داداشی باشه.
من عاشقش هستم اما… من خجالتی ام… نمیدونم
همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره
.
ای کاش این کار رو کرده بودم…. با خودم فکر می‌کردم و گریه!
اگه همدیگرو دوست دارید، به هم بگید، خجالت نکشید،
عشق رو از هم دریغ نکنید، خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنید،
منتظر طرف مقابل نباشید، شاید اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه...

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: عشق , عاشق , عشقی , عاشقانه , خجالت , خجالتی , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،

اگر چیزی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن میکنی

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر برده عادات خود شوی،

اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...

اگر روزمرگی را تغییر ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند

و ضربان قلبت را تندترمی کنند،

دوری کنی...

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یکبار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی....

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز خطر کن!

امروز کاری بکن !

نگذار که به آرامی بمیری ...

شادی را فراموش نکن !

قدر امروز را بدانیم چون امروز اولین روز

از روزهای باقیمانده عمر ماست



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: مردن , خیلی , خیلی ساده , مردن , ممردن , مردن ,
:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

کسی که به دنيا نيامده باشد
مُردنش غير ممکن است، نمی‌ميرد!




:: موضوعات مرتبط: سخن , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شعر , شعر , شعر , شعر , اشعار , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

 

مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.
كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد
روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو
وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر
سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد
یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی
همسایه ها گفتن كه اون مرده
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.
منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی
به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو 
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه
با همه عشق و علاقه من به تو
مادرت

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : جمعه 17 / 1 / 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدرضا ت

پس از ورود به سیستم ایمیل یاهو و انتخاب برای ساخت آدرس ایمیل جدید، اکنون صفحه ساخت آدرس در پیش روی شماست که به شرح یک یک موارد آن می پردازیم:
 

 

1) در مرحله اول شما باید یک ID برای خود انتخاب کنید که می تواند مرکب از حروف و اعداد باشد. این ID باید منحصر به فرد باشد. یعنی نباید قبلا کسی پیش از شما آن را انتخاب کرده باشد در غیر اینصورت در مرحله نهایی با پیغام خطای yahoo مواجه خواهید شد. اگر می خواهید حتما یک کلمه خاص مثلا نام شما در ID مندرج باشد اما قبلا آن نام توسط دیگران انتخاب شده است، می توانید با افزودن چند شماره یا کلمه مثلا سال تولد خود یک IDدلخواه با کلمه مورد نظر خود داشته باشید. در کادر Yahoo IDنام مورد علاقه خود را انتخاب کنید. در ایمیل شما این نام قبل از @yahoo.com ظاهر خواهد شد. مثلا اگر ID شما rozhin باشد، ایمیل نهایی شما rozhin@yahoo.com خواهد بود.
2) مرحله بعد انتخاب یک password یا اسم رمز مناسب است. password   باید حداقل 6 کاراکتر باشد و می تواند حروف یا اعداد را در بر بگیرد. توصیه ما این است که پسوردی را انتخاب کنید که به خاطرسپاری و حدس زدن آن ساده نباشد.
پسورد انتخابی خود را در کادر دوم نوشته و بار دیگر در کادر سوم وارد نمایید.
 

 

) در این قسمت ابتدا باید از کادر بازشو یک سؤال انتخاب کنید و به آن پاسخ دهید. شما باید این پرسش و پاسخی که به آن داده اید را به خاطر بسپارید زیرا اگر پسورد خود را فراموش کردید، یاهو با گرفتن ID شما و اطلاعاتی که به او می دهید قادر به شناسایی شما خواهد بود. از جمله این اطلاعات مواردی است که در این مرحله وارد می کنید.
به عنوان مثال پرسش What’s your dog’s name? به معنای اینکه نام حیوان خانگی شما چیست را انتخاب کنید و به آن پاسخی مثل joopy  بدهید.
در قسمت Birthday باید روز، ماه و سال تولد خود را وارد کنید اما با معادل انگلیسی آن. به این صورت که در قسمت کشو بازشو یک ماه مثل June را به عنوان ماه تولد، در کادر بعد عددی بین 1 تا 31 به منزله روز تولد و در کادر بعد ( که کمی بزرگتر است ) یک عدد 4 رقمی مثل 1970 به عنوان سال تولد خود را انتخاب نمایید. اینکه این اعداد دقیقا درست و مطابق با واقع باشند مهم نیست اما نکته مهم این است که این اعداد را حتما به خاطر بسپارید.
یک نشانی ایمیل در قسمت Current Email وارد نمایید تا اگر یاهو در زمینه Account و پسورد شما پیامی داشته باشد از این طریق آن را برای شما ارسال کند. این گزینه اختیاری است.

 

 

4) در این قسمت با انتخاب و پر کردن گزینه های این بخش، یاهو شما را از اخبار، اطلاعات و موارد مورد علاقه شما که در گزینه های انتخابی تعیین می کنید مطلع خواهد ساخت.
در بخش اول نام و نام خانوادگی و در بخش Language & Content زبان مورد نظر را انتخاب کنید که معمولا همان گزینه اول مناسب ترین می باشد.
در بخش ZIP/Postal Code کد پستی خود را وارد کنید و در بخش Gender جنسیت خود را تعیین نمایید. (Male  به معنای مذکر و Female به معنای مؤنث است. )
گزینه های Industry ،Title و Specialization نیز به ترتیب مربوط به زمینه کاری، عنوان قبل از نام یا سمت کاری و عنوان خاص تر سمت کاری مربوطه است. البته این سه گزینه اخیر تاثیری در انتخاب ایمیل شما ندارند و چندان مهم نیستند. برای همین با انتخاب گزینه  Other در هر بخش می توانید از این قسمت ها عبور کنید.
با انتخاب People Search Listing ایمیل شما در لیست و طبقه بندی یاهو و احتمالا در معرض دید و استفاده بعضی کاربران قرار خواهد گرفت.
در قسمت بعد با انتخاب یک یا چند زمینه از 12 زمینه پیش رو، اخبار و اطلاعات مختلفی در رابطه با این زمینه ها از یاهو دریافت خواهید کرد. این بخش اختیاری است و اگر نمی خواهید چنین اطلاعاتی را دریافت کنید گزینه مربوط به جمله Send me special offers…   را از حالت انتخاب خارج کنید.

 

موفق باشی خیلی ساده

 



:: موضوعات مرتبط: کامپیوتر , ,
:: برچسب‌ها: خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده , خیلی ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : جمعه 17 / 1 / 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد